اما سعید راد به تدریج این ایده را تغییر داد. اگر دیگران در سایر آثار مسعود کیمیایی این درگیری تن به تن با قدرت حاکمه را به صورت یک طرفه پیش می برند، او در «سفر سنگ» این درگیری را به نبردی آیینی تبدیل می کند که می توان پیروز شد. پس از این پیروزی، عافیت نیز حاصل شد و شادی با فروریختن دیگری که تخته سنگ با آن برخورد می کند. شخصیت کولی در «سفر سنگی» تمام آن چیزی بود که سعید راد در طول دوران بازیگری اش تمرین کرده بود. مردی که از راه می رسد و دهکده ای را تکان می دهد تا سرانجام دیوارهای ظلم فرو بریزد و حضورش پیام آور شادی شود.
اما این بهترین بازی و بهترین فیلم سعید راد در آن سال ها نیست. سعید راد با «خداحافظ رفیق» امیر نادری گلزنی کرد و بعدها با حضور پر ستاره و غبطه برانگیزش در فیلم تنگنا به کارگردانی دوباره امیر نادری در سینمای ایران به جایگاهی رسید که تنها عده کمی از این سینما از آن برخوردار بودند. تا آن موقع. البته این مقام کمی با بقیه فرق داشت; انگار سعید راد به دنیا آمده بود تا با حضورش پرده را سرخ کند و روی بالشی که گردنش را گرفته بود خون بپاشد.
از این منظر حتی جلوتر از بازیگران موج نو بود که به جای در دست گرفتن پرچم سفید صلح، نشانی از ناهماهنگی در دست داشتند. او در فیلم هایش صدمه دید و صدمه دید و تا آخر ادامه داد تا اینکه خودباختگی اش کامل شد و جایی در کف آسفالت برهنه خیابان جان داد. اینجاست که در پایان فیلم تنگنا یکی از بهترین پایانهای سینمای ایران گرفته میشود تا نام او برای همیشه با کوچهها و خیابانهای شهری که جنب و جوش زیر پوستش جاری است، تداعی شود.
وقتی انقلاب شد، به دنبال تغییر چهره سینما، بازیگرانی مثل سعید راد هم تغییر کردند. اگر در «سفر سنگ» مسعود کیمیایی پیام آور شادی بود، در «خط قرمز» نقش دژخیمی را برعهده گرفت که بر سر دیگران می افتد. دوران متفاوتی بود و شخصیت های خودش را می خواست و سعید راد هم می خواست چهره جدیدی نشان دهد. تغییراتی رخ داد و او فیلم «برزخی ها» را با بیشترین بازیگر و بیشترین ستاره تاریخ سینمای ایران ترک کرد.
حضور او در «برزخی» در کنار ناصر ملک مطیعی، محمدعلی فردین، ایرج قدری و سعید کشاورز چهره جدیدی از او را به مردم نشان داد. اکنون او برای محافظت از سرزمین خود در برابر ارتش بیگانه اسلحه به دست گرفت. کاریزما و حضور خوبش در اکران از او چهره ای قابل دفاع ساخته بود که در هر نقشی قابل قبول بود. پس از این فیلم بود که افول او در اکران آغاز شد. او چند فیلم دیگر هم ساخت که مهم ترین آنها «عقاب ها» با کارگردان بزرگی چون ساموئل خاچاکیان بود، اما از همان سال یعنی سال 1363 تا 1382 کار نکرد و فیلمش اکران نشد.
دو دهه سخت برای او گذشت تا اینکه در سال 1381 احمدرضا درویش از سعید راد برای فیلم دوئل دعوت کرد. مهم ترین خبر این فیلم نه داستانش بود و نه کیفیتش. مهم ترین نکته این بود که سعید راد در آن بازی می کرد و همین موضوع باعث شد سیل جمعیتی برای تماشای «دوئل» مقابل سینماها صف بکشند تا مشخص شود او هنوز یک ستاره سینماست و مردم او را دوست دارند. حتی اگر سال هاست روی اکران نمانده باشد و نسل جدید هیچ یک از فیلم های او را در زمان ساخت ندیده باشد.
سینمای ایران حتی بعد از «دوئل» هم چندان برخورد خوبی با او نداشت. «دوئل» باعث شد هم خودش و هم مردم بدانند او در تاریخ سینمای ایران در چه جایگاهی قرار دارد، اما برای این سینما قدردانی از مردی که یکی از بزرگ ترین چهره های تاریخش بود، کافی نبود. هنوز وقتی نام سعید راد را به یاد می آوریم، تصویر یک کولی یا خارجی در فیلم «سفر سنگی» با آن هیکل برافراشته و بدنی ورزیده جلوی چشممان می آید یا تصویر یک بازجوی سرسخت که خوب موعظه می کند. و فریاد می زند یا عکسی ضدقهرمانی مثل «صادق کرد» ناصر تقوایی که انگار از دل فیلم «قیصر» بیرون آمده، اما صدای اعتراض خودش را دارد.
اما اگر همه اینها را کنار بگذاریم، سعید راد بیشتر یادآور شخصیت علی خوش طعم در فیلم تنگنا است. مردی که پالشتی را خوب می شناسد و در باتلاق گرفتار می شود، هر چه بیشتر زمین می خورد، بیشتر در آن فرو می رود. سعید راد لحظه های بی نظیر را روی پرده کم ندارد اما امان از «تنگنا»، امان از مردن در کف آسفالت برهنه خیابان با ریزش چند قطره باران روی صورتش تا جایی که جای اشک و باران در هم می آمیزد و دوچندان می شود. جنون در چهره اش جاری است. شخصیت او در سینما همیشه به دنبال مکانی برای استراحت بود، اما انگار هرگز آن را جایی پیدا نمی کرد. او را به خاطر بسپار
:: بازدید از این مطلب : 71
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0